۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

take me

به تو عشق میورزم

مرا به ان جنگل ببر

همانجا که خدایان در سکوت بازی میکنند

زیر شاخسارهای عظیم درختان با هم پچ پچ میکنیم

و تو دست مرا در دستان گرمت میگیری

من وتو زیر ان درخت بلوط

خدایان پرشور و حرارت

نفسمان را بند می اورند

دیگر کسی صدایمان را نخواهد شنید

و من و تو ، برای همیشه

در سایه ها می ارامیم

رایحه ی چمنزار

امید به این دارم که با لبخندی برخیزم

نه با اهی سرد از اعماق وجود

زیر اسمانی ستاره باران

من در عجبم از این که یک ادم تا چه اندازه میتونه متغییر باشه !؟ خودم رو دارم میگم ... هیچوقت یه حس درست و حسابی نداشتم و ندارم که همیشه با من باشه ، بشه شخصیتم ، ببینم همینه میگن چند شخصیتیه طرف یا یه چیزه دیگست ؟

اخه تو نگاه کن انسان چطور میتونه همه ی حس ها رو درون خودش نگه داشته باشه ، در موقعیت های گوناگون هر کدوم از علایق رو داشته باشه ؟ مثلا خیلی وقتها حس کنه باید خیلی پاک باشه از تمام لحاظ و از این که این کار رو بکنه هم لذت کامل رو ببره ولی زمانی دیگه به شدت دوست داره مبتذل و لا ابالی باشه ! وجالبیش اینه که با این کار باز هم لذت تمام رو میبره !! یه وقت طرف دوست داره جوری نشون بده که یک ادم اتو کشیده و مرتب و چه میدونم هرچی که تو این چیزا هست باشه ولی زمانی دیگه از تمام دنیا میبره و دوست داره مثل خاک باشه ...

خلاصه من خودم موندم که چی هستم و چی باید باشم و چی میخوام باشم ولی اگه تمام این ها رو بریزیم توی سطل اشغال یه چیز اون ته و درون ریشه ی مرکز نگهداری احساساتم هست که بهم میگه پسر تو خالی هستی ... باید پر بشی وقتی پر شدی ، وقتی اونو پیدا کردی و در اغوش کشیدیش تمام اینها ، همشون راضی میشن و میشینند سر جاشون

ای بابا برو بفکر نون باش که خربزه ابه ...


سقوط نایکل ( نایکل سقوط کرده است )

ماه میگرید

و اشکهای سیمینش را بر فراز علف های تشنه فرو میریزد

تا بر روی این زمین یخ کرده ، رقصان به قدمهامان خوشامد گویند .

زمین زخمهایش را میلیسد ، یادگارهایش از ان روز سراسر اتش و دود

و شیرین ترین شبنم خویش را از خود بیرون میدهد

و چشمان قحطی زده مان را سیر میکند تصور فرشته هایی که بر سرمان نازل میشونده .

هفت سنگ نقره ، تاجی برای من و تو .

کلمات عاشقانه از گناه و سعادت

زنجیرهایی هستند که به ما اجازه میدهند تا ببینیم .

درخت خوبی و بدی را ، مارهایی را

که از سوراخی به سورهخ دیگر میخزند .

همشان اینجا با ما هستند تا نجوا کنند

ترانه های خشم . هوس .

بدرود گوی روشنایی روز را

و بر شب مقدس درود فرست .

بال هایت را بگشا

خورشید رفته است و جان داده .

تنها شب است که تورا میخواند

میخواند و اجازه ی ورود میدهد.

----

جفت شعرها از saturnus البوم Paradise Belongs To You بود که البته انقدر درش دخل و تصرف کردم که فکر کنم به اصل شعر ربطی نداشته باشه !!!

۴ نظر:

IMMORTAL گفت...

سلام بـــــــــشر
خوفی؟ تا باشه ازین حسودیا داداش
پر و پیمون اومدیا کلک
می دونی مخم نمی کشه راستش به غیر شعر اولی بقیه رو خوندم اما دیدم هنگم گفتم بعدا بیام
ولی خب قبلش گفتم یه عرض ادبی کرده باشیــــــــــــم
فعلا ززززت زیاد
برمیگردم

IMMORTAL گفت...

che ajab invara omadim
faghat cofi net dardo dava mikone
az saiid che khabar kheli vaghte nayomade?
manam badjoori ba khodam dargiram hano taklifam roshan nis ke chi kar daram mikonam tasmimam chie alhagh ke darde badie
khali boodan be nazaram vagheii tarine yani hichi. hichi ro hes kardan shayad talghin bashe ama inke midoni chizi nis behtar az ehsasate malikholiaiie
khobe hala to har jor shode ye nakhonaki be tarjome mizani
man ke kheli vaghte naghd o tarjome ro bikhial shodam
emsal ham ke mese chi bayad bekhonam
rasti reshtat chi bod?
are dg kholase
ba bache haye blogfa ertebat dari?
kheliiiiiiiiii bi gheiiidan

امیر خالقی گفت...

مرا به کنکاشی زبانی نبرد
جملاتی ساده که فقط معنا ذهن را درگیر می کرد در صورتی که شعر در آغاز خلقتش حادثه ای زبانی است دوست گرانقدر
متشکرم

ناشناس گفت...

How to make money with poker - WorkTomakeMoney
It's best to make money through poker as งานออนไลน์ a hobby or a hobby, as you can play as a player instead. kadangpintar How 바카라 사이트 do I make money on poker with my poker cash?